مقاله مولوی بلخی و سایه هما

مقاله مولوی بلخی و سایه هما مقاله مولوی بلخی و سایه هما

دسته : زبان و ادبیات فارسی

فرمت فایل : word

حجم فایل : 329 KB

تعداد صفحات : 396

بازدیدها : 253

برچسبها : غزلیات مولوی مولوی بلخی سایه هما

مبلغ : 12000 تومان

خرید این فایل

دانلود مقاله تحقیقاتی دروس ادبیات - پژوهش در غزلیات مولوی - کتاب مولوی بلخی و سایه هما - منوچهر جمالی بخش اول

معرفی مقاله تحقیقاتی کتاب مولوی بلخی و سایه هما منوچهر جمالی بخش اول

سایه انداختن هما بر انسان، یا جفت و هم آغوش شدن خدا (یا بُن جهان جان) با انسان، همان پیوند بی واسطه خدا، یا بُن هستی با هر انسانی، و همان خود، سرچشمه بودن و خود، میزان بودن انسان است. خدا، در فرهنگ ایران، خالق انسان نیست، بلکه بُنی است که انسان از او می روید.

مرا سایه هُما، چندان نوازد

که گویی، سایه او شد، من، هُمایم

جستجوی پدیده سایه هما و سایه در غزلیات مولوی بلخی، ما را به درک ژرفای اندیشه های مولوی و فرهنگ ایران، می کشاند. آنان که در جستجوی پر سیمرغ، که همان سایه هما باشد، در منطق الطیر عطار، همراه شدند، با هم سیمرغ شدند، چون همه جویندگان، دارای همان پر سیمرغ هستند، که فقط باید، به جستجو و به پرواز، انگیخته بشوند. و انسان، آن چیزی می شود که می جوید.

چرا برای مولوی سایهِ هُما، آفتاب را می زاید؟

فرق سایه هُما در فرهنگ ایران با پدیده هبوط در اسلام

در ادیان ابراهیمی، تصویر انسان از هبوط او مشخص می گردد ولی در فرهنگ ایران، تصویر انسان از سروی مشخص می گردد، که در افراختن، ماهِ آسمان می شود

در فرهنگ ایران، انسان، درختیست که فرازش، ماه یا هما، یا روشنی و بینش است و بُن و بیخش، آفرینندهِ خلود و ابدیت است انسان در فرهنگ ایران، نیاز به درختِ بینش و درختِ خلود در بهشت ندارد، که خدایی اورا درهبوط، از تمتع بردن از بینش وخلود محروم سازد

در ذهن ما، سایه، وقتی پیدایش می یابد، که سرچشمه نوری، به جسم کثیفی (متکاثفی) بتابد، و چون این سرچشمه نور، معمولا آفتابیست که از بالا می تابد، سایه هر جسمی و هر درختی و هر ابری، به پایین یا به زمین، افکنده یا انداخته می شود. از همین اصطلاح متداول سایه افکندن و سایه انداختن، می توان در پدیده سایه، مفهوم هبوط و سقوط و نزول را بازشناخت. سایه، در ذهن ما، نماد پدیده ای سقوطی، یا کم اعتبار و کم ارزش و یا مجازی و غیرواقعی است.

افکندن و انداختن، هر دو به ساقط کردن بچه و جنین، گفته می شود. افگانه، که همان افغانه و افغان باشد، به بچه نارسیده گفته می شود که از شکم انسان یا حیوان بیفتد. زال در شاهنامه، چنین کودک دورافکنده و دورانداخته ای بود. ولی همین انسان دورانداخته و مطرود را، سیمرغ که نام دیگرش هماست، و هزاره ها خدای بزرگ ایران بوده است، بر می دارد و به فراز البرز، جایی که سر به پروین می ساید، به آشیانهِ گزند ناپذیرِ خود می برد، و به او شیر می دهد و دایه او می شود و او را می پرورد، و کودک او، و بالاخره جفت و همال او می گردد. انسان هبوطی، هم خانه ی خدا می شود. آنچه را دیگران، هبوطی کرده اند، و طرد و تبعید و ساقط کرده اند، برای خدای ایران، بی ارزش و حقیر نیست، بلکه بُنی هست که به فراز می رود و فرزند خدا مب شود و همال خدا می گردد.

آنچه در این داستان، در مورد زال کودک آمده، بیان ویژگی اصلی و کلی سیمرغ است که هر تخمی را در زمین، می بالاند، تا به آسمان و به ماه برسد و خودش بشود. برای خدای ایران، افکندن و انداختن، معنای هبوط ندارد، چنانچه خودش که سیمرغ باشد، در این داستان، به زمین فرود می آید. سیمرغ، خودش، جفت زمین، جفت آرمئتی می شود، و با آن، یک تخم، یک هستی و جان می گردد. ...

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید